Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-03@06:39:13 GMT

چگونه با نوشتن یک رمان، جهان را تسخیر کنیم!

تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۷۶۳۲۱۲

چگونه با نوشتن یک رمان، جهان را تسخیر کنیم!

فرارو- مهدی نقی پور؛ مارگارت میچل در ۸ نوامبر ۱۹۰۰ در آتلانتا متولد شد. به واسطه زندگی در خانواده‌ای که جنگ‌های داخلی آمریکا را تجربه کرده بودند و خاطرت پدر و پدر بزرگش از این جنگ‌ها که فقط ۳۵ سال قبل از تولدش به پایان رسیده بود؛ در کودکی، تجربه دست اولی از رخداد‌ها و آدم‌ها را در طول جنگ درک کرد.

به گزارش فرارو، وقت گذراندن با کهنه‌سربازان جنگ و اسب‌سواری با آنها، منشأ نوشتن داستان‌ها و نمایشنامه‌هایی بود که او در خلوت خود می‌نوشت، اما هیچوقت آن‌ها را منتشر نکرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با فوت مادرش در ۱۸ سالگی بر اثر آنفولانزا، او کالج را رها کرد تا با بازگشت به شهر خود، به برادر و پدرش در امورات منزل کمک کند. پس از یک ازدواج ناموفق به کمک یکی از دوستانش موقعیتی را به عنوان خبرنگار در مجله یکشنبه آتلانتا به دست آورد. در ۲۶ سالگی به علت آسیب شدید مچ پا خبرنگاری را رها کرد و اوغات فراغت به او این فرصت را داد تا به خاطرات و تجربه‌های شنیده از جنگ داخلی آمریکا سر و سامانی بدهد و نگارش رمانش را آغاز کند. این رمان درباره «پانسی اوهارا» بود، دختر عشوه گری که درست در زمانی که زندگی خانواده‌اش در مزارع پنبه در جنگ ویران می‌‎شود، در آستانه سن بلوغ است.

او با نصب ماشین تحریر رمینگتون روی میز خیاطی قدیمی، بیشتر کتاب را در سه سال به پایان رساند. او ابتدا فصل آخر و بعد سایر فصل‌ها را بدون ترتیب خاصی نوشت. هر فصل را پس از نوشتن در پاکتی می‌گذاشت و در نهایت تقریباً هفتاد فصل را جمع‌آوری کرد. وقتی مهمانی به خانه او می‌آمد، او حوله‌ای بر روی ماشین تایپ خود می‌انداخت و رمانش را مخفی می‌کرد. گمانه‌زنی‌های زیادی در مورد اینکه آیا شخصیت‌ها بر اساس افراد واقعی ساخته شده‌اند، وجود دارد، اما میچل ادعا کرد که آن‌ها ساخته‌های ذهن خود او هستند.

در آوریل ۱۹۳۵، هارولد لاتام، ویراستار شرکت انتشاراتی مک میلان در شهر نیویورک، در جستجوی دست نوشته‌های جدید به جنوب سفر کرد. لاتام شنید که میچل روی یک دست نوشته کار می‌کند و از او پرسید که آیا می‌تواند آن را ببیند، اما او منکر نوشتن داستانش شد. میچل وقتی شنید یکی از دوستانش درباره‌اش گفت او اینقدر جدی نیست که بتواند یک رمان بنویسد، چمدانی خرید و دست‌نوشته‌هایش را در آن گذاشت و راهی هتل محل اقامت لاتام شد. لاتام بخشی از رمان او را در قطار خواند و مستقیم برای نیویورک فرستاد. در جولای انتشارات مک میلان به او پیشنهاد قرارداد داد و او ۵۰۰ دلار پیش پرداخت و ۱۰ درصد از حق امتیاز کتابش را دریافت کرد.

میچل در حالی که دست‌نوشته‌ها را اصلاح می‌کرد، فصل‌ها را  مرتب کرد، جزئیات را تأیید کرد، فصل اول را تکمیل کرد، نام شخصیت اصلی را به اسکارت تغییر داد و از بین تمام اسم‌هایی که برای کتاب پیشنهاد شده بود، بر اساس عبارتی از یک شعر مورد علاقه‌اش، «بر باد رفته» را به عنوان نام رمان انتخاب کرد.

کتاب «بر باد رفته» در سال ۱۹۳۶ منتشر شد، ۱۰۳۷ صفحه بود و به قیمت سه دلار فروخته می‌شد. پنجاه هزار نسخه از کتاب در یک روز فروخته شد. ظرف شش ماه، یک میلیون نسخه  از «بر باد رفته» چاپ شد. این کتاب بیشتر از هر رمان دیگری در تاریخ انتشارات ایالات متحده فروش داشت. در آغاز قرن بیست و یکم، بیش از ۳۰ میلیون نسخه از کتاب در سراسر جهان با ترجمه به بیش از ۴۰ زبان فروخته شد.

در عرض یک ماه پس از انتشار رمان، میچل حقوق فیلم‌های سینمایی حاصل از آن را به تهیه کننده دیوید او. سلزنیک به قیمت ۵۰۰۰۰ دلار فروخت که بالاترین مبلغی بود که تا به حال به یک رمان نویس اول، در آن زمان پرداخت شده بود. گرچه بعد‌ها او متوجه شد این رقم را می‌توانسته تا ۱۵۰ هزار دلار افزایش دهد که این باعث ناراحتی او شد. او همچنین نگران بود که فیلم، مطابق با رمان او نباشد یا انتظارات عمومی را برآورده نکند.

این فیلم با بازی ویوین لی و کلارک گیبل، پس از یک دوره تبلیغات بی‌سابقه از جمله جستجوی پر سر و صدا برای بازیگر نقش اسکارلت، در ۱۵ دسامبر ۱۹۳۹ در آتلانتا به نمایش درآمد.

در مراسم جوایز اسکار در سال ۱۹۴۰، ۸ اسکار از ۱۳ جایزه اسکار و دو جایزه ویژه را برد. سلزنیک برای قدردانی از نویسنده به او پیشنهاد داد که جایزه اسکار بهترین فیلم را به او بدهد. او نپذیرفت، اما در سال ۱۹۴۲ پاداش ۵۰۰۰۰ دلاری را پذیرفت که او به عنوان قدردانی برایش فرستاده بود.

میچل از ۱۹۳۷ از پاسخ دادن به هزاران نامه هوادارانش و امضای کتاب‌هایش خودداری کرد. او بخش قابل توجهی از وقت خود را صرف پیگیری اقدامات قانونی علیه ناشران خارجی کرد که نسخه‌های غیرمجاز یا غیر استاندارد رمان را تولید کردند. تلاش‌های او برای حمایت از حقوق ادبی‌اش در خارج از کشور، توجه به ناکافی بودن حمایت‌های کپی‌رایت برای نویسندگان آمریکایی را جلب کرد و الهام بخش کنگره برای تصویب اصلاحات قانونی شد.

سال‌ها پس از انتشار کتاب بر باد رفته، میچل اصرار داشت که به دلیل اختلالی که کتاب در زندگی‌اش ایجاد کرده بود، دیگر قصد نوشتن ندارد.

در ۱۱ آگوست ۱۹۴۹، میچل در حال عبور از خیابان در حال  رفتن به سالن سینما بود که با یک ماشین سواری که راننده‌ای مست هدایتش می‌کرد، برخورد کرد. همه می‌خواستند که از وضعیت او مطلع شوند. خطوط تلفن ویژه در بیمارستان Grady نصب شد و علاقه‌مندانش در شیفت‌های چهار ساعته به تلفن‌ها پاسخ می‌دادند. او دچار جراحات داخلی شدید از جمله شکستگی جمجمه شد و پنج روز بعد ۱۶ آگوست ۱۹۴۹ درگذشت. مرگ او در روزنامه‌های سراسر جهان باعث ابراز تاسف عمیق هواداران او و کتابش شد. رئیس جمهور آمریکا هری اس. ترومن میچل را به عنوان «هنرمندی که کتابی ابدی به جهان هدیه داد»، تحسین کرد.

منبع: فرارو

کلیدواژه: بر باد رفته دست نوشته

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۷۶۳۲۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود

به گزارش خبرنگار مهر، رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» نوشته غزاله بزرگ زاده به زودی توسط نشر روزگار منتشر و در نماشیگاه کتاب تهران می‌شود. این رمان دارای داستان های فرعی از چند راوی در بازه های مختلف است.

شخصیت اصلی این رمان دختری است که حادثه‌ای کابوس‌ها ورنج‌های گذشته را برای او زنده می‌کند. دختری که سرگردان است برای رمزگشایی از گذشته و اتفاقاتی که رنگ و بویی تازه به خود گرفته‌اند، او را در مسیری تازه و چالشی قرار می‌دهند.شخصیت‌های فرعی خواسته و ناخواسته پایشان به زندگی کاراکتر اصلی داستان کشیده می شود و حتی گاه راوی داستان می‌شوند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

با بدنی لرزان و لک‌لک‌کنان جلو رفتم، تا رسیدم به آخرین قدمی که برای اولین‌بار پرهیبی تنها را دیدم. سرتاپا خیس عرق بودم. در حالی‌که عرق از چهره‌ام می‌چکید، با بدنی لرزان و کلهای که به سختی بر گردنم بند بود، به دور و بر نگاه کردم. همه‌جا را همان درختان کاج پهن و قطور، نارون و بید مجنون پر کرده بودند و شعله‌های مرتعش بر آنها سایه میانداختند. سرم را بالا گرفتم و شاخه‌های درهم تنیده‌ی درختان بالای سرم سقفی درست کرده بودند و از فضای خالی میانِ شاخه‌ها آسمان را دیدم که سیاه و صاف بود و چند ستاره که گویی به من چشمک میزدند.

کد خبر 6093871 فاطمه میرزا جعفری

دیگر خبرها

  • بدرود آقای پل استر
  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • پل آستر نویسنده معروف آمریکایی درگذشت
  • کتاب بنیه فیلمساز را قوی می‌کند/ حتما به نمایشگاه کتاب تهران می‌روم
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • «پل آستر»‌ درگذشت
  • پل آستر درگذشت
  • نوشتن کتابی درباره امام قلی‌خان برای بچه‌ها
  • جواد افهمی با یک رمان در محور مقاومت به نمایشگاه می‌آید